فمینیسم روانکاوانه/سوسیالیستی
روانکاوانه
اصطلاح «روان کاوی» برگرفته از نظریهای است کهفروید در سه مقاله دربارهٔ نظریهٔ جنسی از آن استفاده کرد و رشد زنانگی را بر اساس «رشک ورزی به آلت نرینه» در دختر، و رشد مردانگی را بر حسب «عقدهٔ ادیپ» به مثابهٔ نفی مادر دانست. با نقدهایی که فمینیستها، به خصوص موج دومیها، به فروید وارد آوردند و نظریات روانکاوانهٔ او را دارای سوگیری جنسیتی دانستند، نظریههای روان کاوی جدیدی شکل گرفتند که به نظریههای جنسیت معروف شدند.
فمینیستها از نظریات روان کاوانهٔ فروید برای توضیح این مسئله استفاده کردند که چطور آموزشهای دوران کودکیبر ناخودآگاه انسان اثر گذاشته و در دوران بزرگسالی سر باز میکند. نانسی چودوروف، کارول گیلیکان، کیت میلت و ژولیت میچل را میتوان جزء فمینیستهای روانکاو به حساب آورد. بهطور مثال {چودوروف} به نقش مادر در به آغوش کشیدن فرزند و هویت یابی جنسی فرزند از طریق مادر اشاره میکند و توضیح میدهد که چرا پسران زودتر مستقل شده و دختران علاقهمند به برقراری ارتباطهای عاطفی هستند.
ژاک لاکان، یکی دیگر از مفسران روش فروید و از تأثیرگذاران بر فمینیسم روانکاوانه است که عدم برخورداری از آلت تناسلی را نمادی فرهنگی میداند و از تعبیرات زیست شناختی فروید فاصله میگیرد. او در عین حال بر رابطهٔ هویت یابی جنسی و یادگیری زبان تأکید میکند. ایریگاری، یکی از شاگردان و منتقدان لاکان است و در کنار هلن سیکسو از بانیان مکتب «نوشتار زنانه» شمرده میشود. مکتبی که میخواهد از موضع بدن زنان بنویسد و زنانه نوشتن را ترویج دهد.
فمینیسم سوسیالیستی
در نتیجه مجادلات میان فمینیستهای رادیکال و فمینیستهای مارکسیست، بر سر علتِ فرودستی زنان و چگونگی تغییر وضعیت در دهه ۱۹۷۰ رایج بود؛ نظریههای جدیدی شکل گرفتند که به فمینیسم سوسیالیستی شهرت یافتند. ژولیت میشل، هایدی هارتمن، و آلیسون جگر از جمله صاحب نظران اصلی این گرایش نظری هستند. مقاله «ازدواج ناموفق فمینیسم و مارکسیسم»، اثر هایدی هارتمن، از جمله آثار کلاسیک این جریان فکری است.
مسئله اصلی فمینیستهای سوسیالیست توضیح چگونگی ترکیب نظام سرمایهداری و نظام مردسالاری است. به بیان دیگر، آنها معتقدند که برای تحلیل وضعیت فرودستی زنان و همچنین طراحی استراتژی مبارزاتی برای تغییر وضعیت نباید صرفاً نگاهی تک بعدی داشت (صرفاً طبقاتی مانند مارکسیستها یا صرفاً روانکاوانه مانند برخی رادیکالها)؛ بلکه باید مجموعهای از شرایط و علل را در ایجاد موقعیت فرودست زنان بررسی نمود.
از این رو، فمینیستهای سوسیالیست، معتقدند که برای تغییر وضعیت موجود در جهت رسیدن به جامعه برابر باید مبارزهای «همزمان» با نظام مردسالاری و سرمایهداری صورت پذیرد. بدین ترتیب، فضای عمل و حوزه مبارزه از نظر فمینیستهای سوسیالیست محدود به کارخانهها نیست، بلکه مجموعه حوزههای عمومی و خصوصی که زنان در آنها مورد تبعیض قرار دارند، مکانی برای مبارزه است. در واقع، شیوه عمل فمینیستهای سوسیالیست، شیوه چند جانبه است.
بهطور کلی، نظریه فمینیستی هدف اصلی اش درک نابرابری جنسیتی و تمرکز بر سیاستهای جنسیت، روابط قدرت و تمایلات جنسی است.